طعم نقد

تحلیل سینما و ادبیات

طعم نقد

تحلیل سینما و ادبیات

محسن بدرقه

چهارم شخص مجهول!

کپی برداری بدون من ممنوع!

طبقه بندی موضوعی

۲ مطلب با موضوع «سینما :: گزارش» ثبت شده است

داس سیمرغ ها
گفتگو با محسن بدرقه درباره فیلم ابدویک روز

جشنواره سی و چهارم فیلم فجر با تمام حواشی که از پوستر مرحوم خسروشکیبایی تا اختتامیه آن داشت به پایان رسید در حالی که چند روز بعد از آن در مشهد فیلم‌های آن با عنوان جشنواره فجر مشهد در حال نمایش است. یکی از فیلم‌هایی که توانست به تنهایی 9سیمرغ دریافت کند فیلم ابد و یک روز ساخته سعید روستایی است. به بهانه نمایش این فیلم در جشنواره فجر مشهد به گفتگویی پرداختیم با جناب آقای محسن بدرقه؛ یکی از منتقدان فعال در این عرصه که در ادامه این گفتگو را می‌خوانیم:

-ابتدا از سوالی کلی شروع کنیم، نظر شما در مورد این فیلم چیست؟


فیلم ابدو به شدت فلیم بی‌ارزشی است.

-چرا؟



این فیلم و فیلم‌سازش مسئله‌ای را مطرح نمی‌کنند. تعلیق مسئله در آن وجود ندارد. معلوم نیست درباره اعتیاد است یا فقر یا بی‌سرپرستی یا خرابی اجتماع و غیره. اشکالی ندارد که در یک فیلم ما شاهد تمام این موارد باشیم اما باید یکی از آنها محور قرار بگیرد که این فیلم فاقد محور است. تنها از توصیف یک رویداد، مصادره به مطلوب می‌کند. مانند این است که رفیق خود را به مکانی می‌برید و صحنه‌ای را به او نشان می‌دهید. آن صحنه و آن اتفاق برای او جذاب است. مصادره به مطلوب یعنی این صحنه را به او نشان می‌دهید و از همین صحنه‌ای که به او نشان داده‌اید می‌گویید: ببین چه جامعه‌ای داریم! این فیلم از توصیف تصویری شروع می‌کند و تا آخر در همین حد می‌ماند. توصیف این فیلم نیز توصیف ناظری است با ادای گزینش؛ کارگردان صحنه‌هایی را به ما نشان می‌دهد که بار هیستریکی بیشتری دارد. حتی صحنه‌های ملودارم و ایستایش نیز همین‌گونه است.

-استفاده از این توصیف‌ها به نظر شما چه اشکالی دارد؟



توصیف از اتفاق‌هایی انتخاب شده است که می‌خواهد مصادره به مطلوب کند و این مصادره کردن حوادث به نفع خود به این دلیل بد است که توجیح دیگری جز جذب مخاطب و جشنواره پسندی و فرو کردن نظر فیلمساز به مغز مخاطب ندارد.

-نظر شما در مورد شخصیت‌های این فیلم چیست؟



این شخصیت‌ها فاقد دیدگاه هستند. دیدگاه یعنی انسان و شخصیت را تعریف کنیم بعد از اینکه شخصیت فیلم تعریف شد دارای دیدگاه می‌شوند البته این دو تکمیل کننده یکدیگر هستند. در این فیلم شخصیت‌پردازی به شدت ضعیف، شعاری و کلیشه‌ای است. شخصیت‌هایی که این خصوصیات را داشته باشند دیگر شخصیت نیستند و تنها تیپ هستند. این تیپها اعمالی انجام می‌دهند که بارفتار قبلی که از آنها می‌بینیم تناقض دارد. این تناقض هم به خاطر چند وجهی بودن این افراد نیست. مرتضی از امیر کتک می‌خورد ولی محسن را می‌زند در حالی که قبلا هم از محسن می‌ترسیده است، چرا زمانی که محسن، برادر کوچک را زد مرتضی کاری انجام نداد؟!

برویم سراغ تیپ سمیه، او چرا می‌خواهد به افراد خانواده خدمت کند؟ بیننده تا آخر فیلم متوجه نمی‌شد چرا سمیه به این خانواده محبت می‌کند. فرق این دختر با فرزندهای دیگر چیست؟ فیلمساز هیچ پاسخی ندارد. در اواخر فیلم به برادر کوچکش می‌گوید که می‌خواهد این خانواده را بترساند تا عوض شوند، چرا؟ فیلمساز به دلیل پرداخت ضعیف شخصیت و خط روایی مجبور است در دیالوگ‌ها این کشمکش‌ها را بگذارد. به این مثال توجه کنید: من برای شما 40 دقیقه ماجرایی را تعریف می‌کنم، بعد احساس می‌کنم که دیگر حرفی برای زدن ندارم. شما را خسته کرده‌ام و دیگر علاقه‌ای برای گوش دادن ندارید برای اینکه شما را نگه دارم باید کاری کنم. سریع دیالوگی را در دهان شخصیتم می‌گذارم که برای شما سوال ایجاد کنم. در این فیلم می‌خواهد بگوید: این پلشتی تصاویری که دیدید و شما را خسته کرده است و به این ‌طرف و آن طرف برده است حالا برگردید به سوال اصلی؛ دختر می‌رود یا نه؟ این دیالوگ را گذاشته است تا فیلمش را نجات بدهد و دوباره خط ربطی ایجاد کند غیراز این کارکرد دیگری ندارد.

شما به گم شدن شناسنامه دقت کنید. این خواهر و برادرها بلند می‌شوند و تا بیست‌کیلومتری تهران می‌روند تا بپرسند شناسنامه کجاست؟ چرا از موبایل و تلفن استفاده نمی‌کنند. در داخل ماشین هم ما یک شوخی می‌بینیم. همان معتاد شوخی است و بیننده را به خنده می‌اندازد. می‌رویم داخل آن خانه و شاهد قفل بودن در اتاق امیر هستیم. امیر چند سالش است؟ امیر چه جور آدمی است؟ هیچ چیز نمی‌دانیم. یک تعلیق بد که فیلمساز فقط می‌خواهد بگوید که این هم اوضاع نوجوان‌های ما؛ موجودات پرخاشگر، وحشی و بی‌ادب. آنقدر خارج از نزاکت که دست روی بزرگتر و داعی خود بلند می‌کنند و هیچ احترامی برای او قائل نیستند و کارکرد دیگرش فحش دادن به مسکن مهر است. اگر تمام این سکانس حذف شود هیچ خللی به فیلم وارد نمی‌شود چون این سکانس خارج از متن است و سفارشی نوشته شده است. حالا بعد از تمام دغدغه‌های دنبال شناسنامه بودن ناگهان همان خواهری که از گربه‌های فلج مراقبت می‌کند و ارتباط بسیار اندکی با خانواده دارد ناگهان عصبانی و منقلب می‌شود و لو می‌دهد که شناسنامه داخل کیف است. از کجا می‌دانست؟

-آیا این فیلم ارجاعات بیرونی دارد؟



وقتی فیلم شخصیت‌پردازی درستی ندارد و این انسان‌ها حیاتی در فیلم پیدا نمی‌کنند و در حد تیپ می‌مانند یعنی فیلم‌ساز می‌خواهد ارجاعات بیرونی بدهد و نماد پردازی کند. افراد این خانواده نماینده اقشار کشور هستند. افراد معلوم الحالی که در یک خانه زندگی می‌کنند بدون حتی نقطه سفیدی در آن. ما پسربچه‌ای می‌بینیم که تیزهوش است و از رفتار خانواده و مدرسه متوجه می‌شویم که در زیر فشارها بالاخره یا معتاد می‌شود یا خواهرفروش. این فیلم حتی از لوکیشن خانه خارج نمی‌شود و نوددرصد تصاویر داخل خانه است. اتفاق‌های بیرونی هم کار زیادی به داخل این خانه ندارند. مانند این است که این خانه دارای مرز است. دیالوگ‌های شعاری پیمان معادی هم که دیگر در نمادپردازی، شاخص کاملی است؛ او می‌گوید که هر کسی از این خانه برود سگ است و اگر برگردد از سگ کمتر است.

در این فیلم آنقدر بیرون را خوب معرفی می‌کند که باید از آن خانه خارج شد تا خوشبخت بود. این تم متأسفانه چند سالی است که در فیلم‌های ما بسیار دیده می‌شود. فلان کارگردان هم با همین سکوی خارج رفتن، به دل غربیان شیرجه رفته است. در همین جشنواره هم چند فیلم با همین تم مشاهده کردیم که بیرون از خانه رفتن و خارج رفتن را بهتر و مایه پیشرفت می‌دانستند. در فیلم ابدویک‌روز هم آنقدر این فضای خانه را سیاه نشان می‌دهد که شما به او حق می‌دهید که از خانه برود و در این منجلاب اعتیاد و دروغ و تباهی نماند. تفاوت این فیلم با باقی فیلم‌های با این تم این است که آنها به اروپا می‌روند و جایی که بهتر است اما این خانواده آنقدر بدبخت است که به افغانستان می‌روند، من نمی‌خواهم وارد این بحث شوم که این فیلم چگونه به این عزیزان توهین می‌کند و بحث‌های نژادپرستانه را مطرح می‌کند.

-نظر شما در مورد کارگردانی فیلم چیست؟



کارگردانی ضعیف و نازل است. کارگردان در گرفتن پلان گزینش نکرده است و دوربینش ناظر است اما قبل از به تصویر کشیدن اتفاق‌ برای آن قضاوت چیده است. مثلا در صحنه‌ای که همه با هم می‌رقصند دوربین بی‌دلیل کات می‌خورد و این طرف و آن طرف می‌رود، دوربین در این پلان به چه دلیل پشت پنجره می‌رود، آیا کسی پشت پنجره است؟!

-با تمام این کمبودها و ضعف‌ها چرا در جشنواره جوایز را درو کرد و از طرف بیننده‌ها هم انتخاب شد؟



داسی که این سیمرغ‌ها را درو کرد نجس بود. می‌توانم بگویم که سیمرغ‌های جشنواره را گردن زد!
تمام درک ما از این فیلم با نشانه و ارجاعات بیرونی است. مانند جمله‌ای که می‌گوید:(این خونه صاحاب نداره) یا (اگه این خونه صاحاب داشت اوضاش این نبود!) در تمام صحنه‌های هیستریک و پرزد و خورد دیالوگ‌هایی رد و بدل می‌شود که برای مخاطب مابازاء خارجی دارد. مخاطب، معتاد رابیرون از فیلم دیده است. مخاطب فقر را در سریال‌ها و زندگی واقعی دیده است. همه این رفتارهایی که ارجاع داده می‌شوند باعث می‌شوند مخاطب و داورهای جشنواره احساس کنند فیلم حرف دل خودشان است. این یک برخورد ناخودآگاه است که اگر فردی حرف دل ما را بزند، حرفی که ما از زدنش می‌ترسیم، حرفی که بیخ گلویمان را گرفته است با او احساس نزدیکی می‌کنیم و از آن لذت می‌بریم. مانند صحنه‌ای که محسن گریه می‌کند و به سمیه می‌گوید: «تو از این خونه نرو... اگه به خاطر من می‌ری نرو... من می‌رم از این خونه، تو نرو...» این جمله‌های احساس برانگیز احساسات زودگذر مخاطب را به جنبش و حرکت در می‌آورد در حالی که چیزی پشت این حرف‌ها نیست و احساس عمیق انسانی منتقل نمی‌شود. هر شخصی با دیدن کتک خوردن یک کودک ناراحت می‌شود، هر شخص با دیدن بردن یک معتاد و زار زدنش ناراحت می‌شود و در این فیلم دیگر جایی برای این فکر نمی‌ماند که این معتاد باید به خودش و خانواده و جامعه‌اش با ترک کردن مواد کمک کند. اینگونه فیلمها برای اینکه ماهی خود را بگیرند آب را گل‌آلود می‌کنند و احساسات مخاطب را تحریک می‌کنند و آن نتیجه‌ای که خودشان می‌خواهند از این اتفاق‌ها می‌گیرند.

برای یک اروپایی معنی ندارد که این دختر دارد با یک فرد افغانی ازدواج می‌کند، این ارجاع بیرونی متن است که من ایرانی متوجه می‌شوم فیلمساز از چه زاویه‌ای دارد به افغانستانی‌ها نگاه می‌کند.گاهی فیلمساز مخاطب را در نوع خاصیاز ایهام می‌گذارد، مثلا موقعیتی که جمله‌ای را می‌گوید و آخرین کلمه را مخاطب حدس می‌زند. می‌گویم: «من از این خانه...» این نقطه‌چین‌ها را مخاطب پر می کند و از چینشی که گوینده قبل از این جمله انجام داده است هیچ کلمه‌ای جز (می‌روم) نمی‌توان جای آن گذاشت. دیگر حدس نمی‌زند که (خانه را می‌سازد، تعمیر می‌کند) فقط یک گزینه(می‌روم.) جواب دو بعلاه دو می‌شود: چهار؛ غیر از این است؟!

  • محسن بدرقه

عصر دوشنبه دانشگاه فرهنگیان مشهد میزبان علاقه‌‌مندانی بود که برای شرکت در نشست نقد و بررسی فیلم «آرگو» دور هم جمع شده بودند. به‌ گزارش شهرآرا، فیلم «آرگو» ساخته جنجالی بن‌افلک است که سال ٢٠١٣ ساخته شد و در میان برگزیدگان اسکار قرار گرفت. در این جلسه مطابق با آنچه مرسوم است، ابتدا سوره‌‌ای تلاوت شد که بسیار با مسما، سوره عنکبوت بود. بعد از آن آنونسی در‌مورد فیلم آرگو روی پرده رفت و در ادامه از جناب آقای محسن بدرقه منتقد جوان و خوش‌‌آتیه سینما و هم‌چنین از رضا وحید برای روایت‌‌شناسی دعوت به عمل آمد تا پشت میکروفون قرار بگیرند و صحبت را آغاز کنند. آرگو مزخرف است! محسن بدرقه که به ‌عنوان منتقد در این نشست حضور داشت، درباره آرگو گفت: فیلم آرگو مزخرف است. در سینمای جهان دو نوع اثر و فیلم داریم؛ فیلمی که معیارهای زیبایی‌‌شناسی‌‌اش غالب است و دیگری فیلمی که کارگردان، اثرش را وسیله‌‌ای قرار می‌‌دهد تا حرف خودش را بزند. در هنر زیبا اصل و اساس با زیبایی و مشخصات خاصی است؛ اما هنر متعهد غربی می‌‌آید آن عیار هنری را کاهش می‌‌دهد و به‌ سمتی که ابزاری باشد برای ارائه پیام خود می‌‌رود. حالا باید بگویم چرا این فیلم مزخرف است؟ این فیلم یک بعد تاریخی دارد که مثلاً به روز سیزده آبان و تسخیر لانه جاسوسی مرتبط است که در ادامه در مورد آن مفصل صحبت می‌‌کنم؛ ولی ساختار این فیلم از نظر تکنیک و سینمای هالیوود حرفی برای زدن ندارد. وی افزود: شروع فیلم باید حالتی را در بیننده ایجاد کند که تا آخر فیلم به قول فرانسوا تروفو، یقه بیننده را بگیرد و دنبال خودش بکشد. باید آغاز فیلم سوال ایجاد کند؛ یعنی در ذهن مخاطب سوالی به‌ وجود بیاورد که مخاطب برای جواب آن نما‌ به ‌نما جلو برود و دنبال پاسخ باشد. در فیلم آرگو سوالی خلق نمی‌‌شود. از ابتدا ما با پاسخ روبه‌‌رو هستیم. این فیلم اول سراغ مصدق می‌‌رود، بعد شاه را تعریف می‌‌کند، بعد هم به‌ سرعت می‌‌رود داخل لانۀ جاسوسی و هیچ مسئله‌‌ای را مطرح نمی‌‌کند. مصدق برای ما آشناست؛ ما می‌‌دانیم که ملی ‌شدن صنعت نفت، یعنی چه. شخصی که در پرو و اروگوئه زندگی می‌‌کند، نمی‌‌داند این اسم‌‌ها چه هدف و منظوری دارد و آن‌‌ها را نمی‌‌شناسد. پس می‌‌توان ضعف دیگر این فیلم را جهان‌‌شمول ‌نبودن آن دانست. این‌جاست که می‌‌فهمیم مخاطب اصلی این فیلم روشن‌‌فکر‌های غرب‌‌زده و ضدایرانیان غربی هستند. دروغ درباره چهره ایرانیان بدرقه گفت: این فیلم می‌‌آید چهره‌‌ای از ایرانیان نشان می‌‌دهد که حتی خود کارگردان در جلسه‌‌ای که از او می‌‌پرسند: آیا قبول داری ایرانیان وحشی هستند؟ عصبانی می‌‌شود و به قول ما از کارش توبه می‌‌کند و می‌‌گوید که اصلاً این‌‌گونه نیست و ایرانیان دارای فرهنگ فخیمی هستند. این گفتگو در اینترنت موجود است و همه می‌‌توانند آن را ببینند. بدرقه درباره شعار ضدجنگ‌ بودن آرگو گفت: این فیلم ادعای ضدجنگی دارد. در فیلم‌‌های معتبر جهان ما شخصیت را دوست داریم؛ ولی فعل او را دوست نداریم. به‌ عنوان ‌مثال در فیلم پدرخوانده شخصیت دوست‌ داشتنی و خاص است؛ ولی فعل او که قاچاق و خلاف‌‌کاری است، دوست‌ داشتنی نیست. مایکل مورد توجه است؛ اما قتل‌‌های او را نمی‌‌پسندیم. هر چقدر ما شخصیت را ملموس کنیم و آن عناصر قضاوت ‌نکردن و درک بالایی از شخصیت را در فیلم بگنجانیم، فیلم عیار هنری بالاتری پیدا می‌‌کند؛ ولی فیلم‌‌هایی که هم شخصیت زشت است و هم فعل او و به ‌سمت خشونت فردی می‌‌روند، از عیار فیلم می‌‌کاهند. فیلمی که خوب دروغ می‌‌گوید رضا وحید درباره ساختار روایی آرگو گفت: ما در دوران جنگ رسانه‌‌‌ها قرار داریم و این فیلم در ‌همین ‌راستا برای ما تهیه شده است. چرا می‌‌گویم برای ما تهیه شده است؟ زیرا از نشانه‌‌هایی استفاده کرده‌‌اند که برای ما ایرانیان باورپذیر باشد و بتوانیم با آن‌‌ها ارتباط برقرار کنیم. شخصیت اصلی این فیلم موهایش مشکی است؛ در حالی ‌که اروپائیان و به ‌تبع آن آمریکائیان موبور هستند. انتخاب فردی با این خصوصیت ظاهری می‌‌خواهد به ما احساس همدردی و هم‌‌ذات‌‌پنداری منتقل کند یا این‌که هیچ صحنه ضداخلاقی که در فیلم‌‌های آمریکایی به‌ وفور یافت می‌‌شود، در آرگو دیده نمی‌‌شود؛ چون ممکن است همین ضداخلاقیات باعث ریزش مخاطب ایرانی شود. وی افزود: از نظر روایت‌‌شناسی این فیلم به ‌خوبی دروغ می‌‌گوید و حتی برای دروغ‌‌هایش قسم هم می‌‌خورد. تصاویر آرشیوی و مستند ابتدای فیلم و آن جمله ابتدای فیلم «حوادث این فیلم بر اساس واقعیات است» همه قسم برای دروغ محسوب می‌‌شوند؛ در‌ حالی ‌که همه اندیشمندان و مورخان می‌‌دانند حقیقت چیز دیگری بوده است و افرادی که در سفارت بودند، تنها چند سفیر و کارگزار سفارت نبودند، بلکه کارهای جاسوسی و اطلاعاتی برای سیا انجام می‌‌دادند. کارگردان زمان پرداخت روایت نیز از عواملی استفاده می‌‌کند که احساس‌‌برانگیز باشد و مردم هنگام دیدن آن تحت‌ تأثیر قرار بگیرند. برای شخصیت اصلی خانواده‌‌ای تعریف می‌‌کند و او را نسبت به فرزندش بسیار رئوف و مهربان نشان می‌‌دهد. قهرمان گوشه‌‌گیر وحید گفت: تمام این کارهای بسیار پیش‌ پا افتاده و کلیشه‌‌ای و نخ‌‌نما در سینمای امروز جهان به‌ ویژه آمریکا به‌‌وفور یافت می‌‌شود. کلیشه بسیار تکراری دیگری که در فیلم وجود دارد، شخصیت اصلی گوشه‌‌گیر است. فردی که از جنگ و درگیری خسته شده است. فیلم‌‌های رمبو و اکشن‌‌های هالیوود مملو از این شخصیت‌‌هاست. بعد عده‌‌ای گروگان گرفته می‌‌شوند. به این قهرمان تلفن می‌‌کنند یا حضوری سراغ او می‌‌روند، او هم با این‌که خسته است، وارد کارزار می‌‌شود و بهترین طرح و ایده را می‌‌دهد! این قهرمان در ادامه با صغرا و کبرایی که فیلم‌‌نامه‌‌‌نویس می‌‌چیند، وارد ایران می‌‌شود و تا آخر و بسیار نفس‌‌گیر موفق می‌‌شود، گروگان‌‌ها را نجات دهد. سکانسی که حتی من ایرانی هم دوست دارم، آن‌‌ها از دست این سپاهیان سبزپوش فرار کنند. این دلهره و نگرانی کاری است که روایت فیلم با من مخاطب می‌‌کند. وقتی ما با چنین فیلم‌‌هایی مواجه می‌‌شویم، نباید خود را ببازیم و آن را قبول کنیم. تمام حوادثی که در فیلم نمایش ‌داده می‌‌شوند، ساخته و پرداخته نویسنده است و حقیقتی پشت آن نیست. منبع: روزنامه شهرآرا، 13 آبان ماه 1394

  • محسن بدرقه