نشست نقد و بررسی فیلم آرگو
عصر دوشنبه دانشگاه فرهنگیان مشهد میزبان علاقهمندانی بود که برای شرکت در نشست نقد و بررسی فیلم «آرگو» دور هم جمع شده بودند. به گزارش شهرآرا، فیلم «آرگو» ساخته جنجالی بنافلک است که سال ٢٠١٣ ساخته شد و در میان برگزیدگان اسکار قرار گرفت. در این جلسه مطابق با آنچه مرسوم است، ابتدا سورهای تلاوت شد که بسیار با مسما، سوره عنکبوت بود. بعد از آن آنونسی درمورد فیلم آرگو روی پرده رفت و در ادامه از جناب آقای محسن بدرقه منتقد جوان و خوشآتیه سینما و همچنین از رضا وحید برای روایتشناسی دعوت به عمل آمد تا پشت میکروفون قرار بگیرند و صحبت را آغاز کنند. آرگو مزخرف است! محسن بدرقه که به عنوان منتقد در این نشست حضور داشت، درباره آرگو گفت: فیلم آرگو مزخرف است. در سینمای جهان دو نوع اثر و فیلم داریم؛ فیلمی که معیارهای زیباییشناسیاش غالب است و دیگری فیلمی که کارگردان، اثرش را وسیلهای قرار میدهد تا حرف خودش را بزند. در هنر زیبا اصل و اساس با زیبایی و مشخصات خاصی است؛ اما هنر متعهد غربی میآید آن عیار هنری را کاهش میدهد و به سمتی که ابزاری باشد برای ارائه پیام خود میرود. حالا باید بگویم چرا این فیلم مزخرف است؟ این فیلم یک بعد تاریخی دارد که مثلاً به روز سیزده آبان و تسخیر لانه جاسوسی مرتبط است که در ادامه در مورد آن مفصل صحبت میکنم؛ ولی ساختار این فیلم از نظر تکنیک و سینمای هالیوود حرفی برای زدن ندارد. وی افزود: شروع فیلم باید حالتی را در بیننده ایجاد کند که تا آخر فیلم به قول فرانسوا تروفو، یقه بیننده را بگیرد و دنبال خودش بکشد. باید آغاز فیلم سوال ایجاد کند؛ یعنی در ذهن مخاطب سوالی به وجود بیاورد که مخاطب برای جواب آن نما به نما جلو برود و دنبال پاسخ باشد. در فیلم آرگو سوالی خلق نمیشود. از ابتدا ما با پاسخ روبهرو هستیم. این فیلم اول سراغ مصدق میرود، بعد شاه را تعریف میکند، بعد هم به سرعت میرود داخل لانۀ جاسوسی و هیچ مسئلهای را مطرح نمیکند. مصدق برای ما آشناست؛ ما میدانیم که ملی شدن صنعت نفت، یعنی چه. شخصی که در پرو و اروگوئه زندگی میکند، نمیداند این اسمها چه هدف و منظوری دارد و آنها را نمیشناسد. پس میتوان ضعف دیگر این فیلم را جهانشمول نبودن آن دانست. اینجاست که میفهمیم مخاطب اصلی این فیلم روشنفکرهای غربزده و ضدایرانیان غربی هستند. دروغ درباره چهره ایرانیان بدرقه گفت: این فیلم میآید چهرهای از ایرانیان نشان میدهد که حتی خود کارگردان در جلسهای که از او میپرسند: آیا قبول داری ایرانیان وحشی هستند؟ عصبانی میشود و به قول ما از کارش توبه میکند و میگوید که اصلاً اینگونه نیست و ایرانیان دارای فرهنگ فخیمی هستند. این گفتگو در اینترنت موجود است و همه میتوانند آن را ببینند. بدرقه درباره شعار ضدجنگ بودن آرگو گفت: این فیلم ادعای ضدجنگی دارد. در فیلمهای معتبر جهان ما شخصیت را دوست داریم؛ ولی فعل او را دوست نداریم. به عنوان مثال در فیلم پدرخوانده شخصیت دوست داشتنی و خاص است؛ ولی فعل او که قاچاق و خلافکاری است، دوست داشتنی نیست. مایکل مورد توجه است؛ اما قتلهای او را نمیپسندیم. هر چقدر ما شخصیت را ملموس کنیم و آن عناصر قضاوت نکردن و درک بالایی از شخصیت را در فیلم بگنجانیم، فیلم عیار هنری بالاتری پیدا میکند؛ ولی فیلمهایی که هم شخصیت زشت است و هم فعل او و به سمت خشونت فردی میروند، از عیار فیلم میکاهند. فیلمی که خوب دروغ میگوید رضا وحید درباره ساختار روایی آرگو گفت: ما در دوران جنگ رسانهها قرار داریم و این فیلم در همین راستا برای ما تهیه شده است. چرا میگویم برای ما تهیه شده است؟ زیرا از نشانههایی استفاده کردهاند که برای ما ایرانیان باورپذیر باشد و بتوانیم با آنها ارتباط برقرار کنیم. شخصیت اصلی این فیلم موهایش مشکی است؛ در حالی که اروپائیان و به تبع آن آمریکائیان موبور هستند. انتخاب فردی با این خصوصیت ظاهری میخواهد به ما احساس همدردی و همذاتپنداری منتقل کند یا اینکه هیچ صحنه ضداخلاقی که در فیلمهای آمریکایی به وفور یافت میشود، در آرگو دیده نمیشود؛ چون ممکن است همین ضداخلاقیات باعث ریزش مخاطب ایرانی شود. وی افزود: از نظر روایتشناسی این فیلم به خوبی دروغ میگوید و حتی برای دروغهایش قسم هم میخورد. تصاویر آرشیوی و مستند ابتدای فیلم و آن جمله ابتدای فیلم «حوادث این فیلم بر اساس واقعیات است» همه قسم برای دروغ محسوب میشوند؛ در حالی که همه اندیشمندان و مورخان میدانند حقیقت چیز دیگری بوده است و افرادی که در سفارت بودند، تنها چند سفیر و کارگزار سفارت نبودند، بلکه کارهای جاسوسی و اطلاعاتی برای سیا انجام میدادند. کارگردان زمان پرداخت روایت نیز از عواملی استفاده میکند که احساسبرانگیز باشد و مردم هنگام دیدن آن تحت تأثیر قرار بگیرند. برای شخصیت اصلی خانوادهای تعریف میکند و او را نسبت به فرزندش بسیار رئوف و مهربان نشان میدهد. قهرمان گوشهگیر وحید گفت: تمام این کارهای بسیار پیش پا افتاده و کلیشهای و نخنما در سینمای امروز جهان به ویژه آمریکا بهوفور یافت میشود. کلیشه بسیار تکراری دیگری که در فیلم وجود دارد، شخصیت اصلی گوشهگیر است. فردی که از جنگ و درگیری خسته شده است. فیلمهای رمبو و اکشنهای هالیوود مملو از این شخصیتهاست. بعد عدهای گروگان گرفته میشوند. به این قهرمان تلفن میکنند یا حضوری سراغ او میروند، او هم با اینکه خسته است، وارد کارزار میشود و بهترین طرح و ایده را میدهد! این قهرمان در ادامه با صغرا و کبرایی که فیلمنامهنویس میچیند، وارد ایران میشود و تا آخر و بسیار نفسگیر موفق میشود، گروگانها را نجات دهد. سکانسی که حتی من ایرانی هم دوست دارم، آنها از دست این سپاهیان سبزپوش فرار کنند. این دلهره و نگرانی کاری است که روایت فیلم با من مخاطب میکند. وقتی ما با چنین فیلمهایی مواجه میشویم، نباید خود را ببازیم و آن را قبول کنیم. تمام حوادثی که در فیلم نمایش داده میشوند، ساخته و پرداخته نویسنده است و حقیقتی پشت آن نیست. منبع: روزنامه شهرآرا، 13 آبان ماه 1394
- ۹۵/۰۲/۲۵