طعم نقد

تحلیل سینما و ادبیات

طعم نقد

تحلیل سینما و ادبیات

محسن بدرقه

چهارم شخص مجهول!

کپی برداری بدون من ممنوع!

طبقه بندی موضوعی

نقد داستان عمو ویگلی سلینجر

شنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۸:۴۱ ق.ظ

به سادگی نمی‌توان از زندگی گذشت.
داستان عمو ویگلی سلینجر نشانه بارزی برای درک وی از زندگی مدرن است و آنالیز و تشریح این زندگی با قلم مصور و دارای میزانسن وی.
دو دوست قدیمی که از بد حوادث روزگار دوباره مجبورند در کنارهم باشند. زیرا کس دیگری نیست...
الویزا و جینی.
جینی با خودروی سرپوشیده خود به خانه الویزا آمده. از ایجاز در پرداخت اول روایت، بسطی بسیط در ذهنمان شکل می‌گیرد که جینی شاید دومین باری است که به خانه الویزا می‌آید و این بسیط شدن روایت درون اثر ادامه پیدا می‌کند. الویزا که درون گودال روزمرگی گیر افتاده و هیجانات و کشف و شهود زندگی‌اش را با لو از دست داده. او کسی ست که حالا با شومن Tv بیشتر طعم حیاط را درک می‌کند تا این پیرامون نکبت بارش. از همسرش لو تا دخترشان رامونا! و کلفت و زندگی و خانه و حتی جیمی دوست پسر فرزندش.
الویزا علت تلخکامی زندگی‌اش را از مرگ دوستش در زندگی قبل از لو می‌بیند. تلخی پیوسته‌ای که دیگر لو را غیرقابل تحمل می‌کند و درون این گیر و دار پناهنده نوستالژیک به گذشته‌اش و دوستش جینی می‌شود.
جینی که بعد از اخراج شدنش از دانشگاه مانند دوستش الویزا، معلق مانده و دوست خلبانش هم عریق نجات زندگی او نشده است، حالا خود را درگیر کارهای نیمه مهم نموده تا وقت‌کشی‌های زندگی‌اش تکمیل گردد. امروز هم درون این هوای برفی و سرد، راهی گم کرده و نبش قبر روح خودش را با الویزا کامل می‌کند.
پرداخت این حالت دو شخصیت در شکل روایت هم فوق العاده و ستایش‌زاست.
از پیداکردن سیگار جینی تا پایین آوردن پای الویزا و گذاشتنش بر فرش. هر تغییر میزانسن داستان بر تغییر رویه شخصیت و روایت است.
به شکم خوابیده و ساعدش را حائل چانه‌اش نموده: انتخاب این لحظه از جهان داستان و پرداختش کسی مانند سلینجر را می‌طلبد. بی‌تفاوتی شخصیت به حرف‌های پارتنرش و کسل بودنش از خودش و اطرافش در همین میزانسن گنجانده شده و به داستان سبکی بصری اهدا نموده است.
یا قطع کردن حرف‌های یکدیگر و جواب دادن به همدیگر بدون این‌که این جواب پاسخ سوال فرد مقابل باشد.
در جایی یکی از دو نفر سیگاری طلب می‌کند و دیگری بدون این‌که طلب فرد مقابل را اهمیت دهد، سریع جوابی سرسری به او داده تا ادامه حرف خودش را داشته باشد. دقیقاً عنصر زیبایی شناسانه داستان هم همین‌جاست. شاید برای اولین مطالعه این برداشت از داستان نتوان نمود، اما اگر مکرراً مطالعه کنیم متوجه این پرداخت زیباشناسانه می‌شویم. که در ظاهر این دو نفر دیالوگی دارند ولی در باطن هر فرد مستغرق دنیای خودش است و مسیر کشمکش درونی خودش را طی می‌کند و گل‌درشت‌ترین نکته آن‌جایی‌ست که الویزا بدون مقدمه‌ای از جینی می‌پرسد که: آیا من دختر خوبی بوده‌ام؟
این سوال ناشی از کشمکش درونی وی و مستغرق شدن در لایه‌های تنیده شده بر شخصیت است که در قسمتی از داستان پرسبده می‌شود. البته جای سؤال برای فردی که عمیقاً دریافتی نداشته می‌باشد و پاسخ این است که اگر عمیق گفت و گوی این دو نفر را خوانده باشیم، دیگر دور از ذهن نیست و درمیابیم.
آن‌جایی که الویزا لو را شوخ و شنگ نمی‌داند و جینی نظرش مخالف الویزاست، روایت به سبکی پرداخت می‌شود که هاله‌ای از ابهام درون ذهن مخاطب بسط می‌یابد که گویا محبتی از لو در قلب جینی ریشه داشته است. کشمکش جینی با خودش در محبتش به لو با این دو سه کلمه فاش می‌شود.
نکته‌ی حائز اهمیت دیگر در اثر سلینجر؛ کشمکش شخصیت‌ها بعد گفت و شنود یکدیگر حل نمی‌شود که عمقش بیشتر می‌شود. نشانه‌هایی سلینجر در جهان روایتش می‌گذارد که حاکی از همین رشد کشمکش شخصیت‌هایش است.
ابتدا برای این‌که از سانتی مانتالیسم رهایی یابد، عدم پذیرش الویزا از خواسته‌ی خدمتکارشان را درون اثر خلق می‌کند. بعد این‌که اعتراف‌های دو نفر به گناهی اجتماعی بدل شده و مخاطب به مرز این می‌رسد که باید ترحمی به شخصیت‌ها روا دارد و بخشیده شوند. خدمتکار از الویزا مطالبه‌ای می‌کند که با چهره خشن الویزا روبرو می‌شویم. اجازه می‌خواهد که شوهرش امشب در خانه الویزا بماند که جواب رد می‌شنود. همین‌جاست کشمکش درونی این دو شخصیت روشن‌تر می‌شود و بحث از اعتراف‌های کلیسایی فراتر می‌رود و دیالوگ‌ها معرف دنیای مشوش و پر خلجان شخصیت‌هاست که ظاهراً استفراغی کلامی است. در جای دیگر هم باز می‌خوانیم که بعد از تصادف جیمی، میکی دیگر قابل پذیرش نیست و آن‌قدر کشمکش بیشتر می‌شود که پذیرفتن جیمی یا یک درد بیشتر شخصیت را فروپاشیده تر می‌کند، تا این‌که الویزا رامونا را به وسط تخت می‌کشد و خیال بافی دخترش را قطع می‌کند.
در آخر این اثر پر میزانسن اثری قابل ستایش است.

  • محسن بدرقه

نظرات  (۲)

نقد خیلی خوبی بود

یه خاطره از والت میگه وقتی توی قطار بودنو و والت دستشو گرفته که بینظیرع

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی